اینکه درد چی هست احتمالا اولین سوالی نباشد که وقتی احساس درد میکنید از خود بپرسید. اما بهرحال سوال مهمی است که در این مقاله سعی میکنیم به آن پاسخ دهیم. ابتدا این موضوع را درنظر داشته باشید که اساسا احساس درد نتنها نرمال و طبیعی میباشد که اتفاقا برای حفظ سلامتی اهمیت ویژه دارد. درد تجربه ای ناخوشایند است که کمک میکند زنده بمانید . از طرف دیگر احساس درد درمورد آسیب های احتمالی یا جراحت های وارد شده به بدن نیز هشدار می دهد.
در واقع درد اخطار می دهد که چیزی احتمالا سرجای خودش نیست و فرصتی ارائه می دهد که بتوانید هرکاری مشغول به انجام آن هستید را متوقف کنید یا تغییر دهید تا از آسیب های بیشتر به بدنتان جلوگیری شود. اما درد به خودی خود پدیده ای پیچیده میباشد و عوامل متفاوتی برآن اثر گذار است. در این مقاله ابتدا این موضوع را بررسی میکنیم که علم درمورد درد چه حرفی برای گفتن دارد سپس در ادامه به عواملی می پردازیم که مفهوم درد را توضیح میدهند. درک این موضوع به تعیین استراتژی های لازم جهت کنترل و کاهش درد کمک خواهند کرد.
حال به این سوال بپردازیم که علم درمورد ماهیت درد چه می گوید؟
مدل دکارتی درد
بیشتر تصورات ما از درد به مدل دکارتی برمیگردد. که توسط فیلسوف ، ریاضیدان و دانشمند معروف رنه دکارت در کتاب l’homme در سال 1644 چاپ شده است. او اشاره میکند که پیام های درد توسط گیرنده هایی در بدن ما دریافت میشوند و سپس در مسیر مشخصی به سمت به مغز حرکت میکنند. چنین پیامهایی ما را از وجود یک مشکل مطلع ساخته تا اینکه ما بتوانیم کاری جهت رفع آن انجام دهیم. درآن زمانها تصور میشد که درد تجربه ای ساده است. انگار که سیستم عصبی ما یک احساس خارجی به اسم درد از گیرنده ای خاص دریافت میکند. احساسی که بیرون و مستقل از خود مغز وجود دارد.
خیلی خوب میشد اگر کل فرایند احساس درد اینگونه کار میکرد. به این ترتیب فقط کافی بود که از موارد آسیب رسان دوری کنیم تا دیگر درد احساس نکنیم.
اما متاسفانه همه چیز آنقدر راحت نیست.
مشکل مدل دکارتی این است که مغز و ذهن را جدا درنظر می گیرد و طیف گسترده تجاربی که مردم از درد دارند را توصیف نمی کند. اما محققان با مطالعات گسترده به مدل جدید تری از درد دست یافته اند
مدل مدرن درد
درد همیشه به دلیل آسیب به بافت ایجاد نمیشود. انسانها بعضی وقت ها فعالیت هایی انجام می دهند که در حالت معمول درد ایجاد میکند مثل یک ژیمناست یا بندباز که بدنش را در وضعیت های دشوار و غیر طبیعی قرار می دهد اما در کمال تعجب او دردی احساس نمیکند. از طرف دیگر گاهی هیچ اتفاق خطرناکی برای بدن نیافتاده است اما فرد احساس درد میکند. مانند کسی که به مدت طولانی پشت کامپیوتر می نشیند.
با پیشرفت علم و تحقیقاتی که بر روی پدیده هایی از جمله وجود درد در اندام خیالی شده است مدل مدرنی از درد توسعه یافته است. این پدیده اشاره به این قضیه دارد که 85 درصد افرادی که عضوی از بدنشان را ازدست داده اند درد را در اندام از دست رفته خود احساس می کنند. چنین پدیده هایی پیچیدگی مفهوم درد را نشان می دهند و اینکه چرا گاهی گفته میشود که درد توهمی تولید شده توسط مغز است
وقتی فرد دستی ندارد اما درد را در آنجا احساس میکند نشان دهنده نقش اصلی ذهن در ادراک درد است. تحقیقات دیگر نشان می دهد که مردم گاهی درد را احساس می کنند درحالی که جایی از بدنشان آسیب ندیده است. در این تحقیقات به سوژه توسط محرک های دیداری القا شده است که قرار است آسیبی به بدنشان وارد شود اینجا بود که مغزشان درد را ایجاد می کرد تا از آسیب احتمالی جلوگیری کند.
در یک بررسی دیگر به سوژه ها لامپ قرمز یا آبی نشان می دادند آنهم درست قبل از اینکه پشت دستشان با یک میله آهنی لمس شود . با اینکه میله همواره دمای ثابت و مشخصی داشت ، افرادی که برایشان لامپ قرمز روشن میشد گزارش درد بیشتری میدادند زیرا که قرمز نشان دهنده جسم داغ و آبی بیانگر یک چیز سرد است. به علاوه افرادی که می دیدند میله به دستشان میخورد نسبت به کسانی که مانعی جلوی چشمشان بود درد بیشتری گزارش می کردند.
همچنین بسیار پیش آمده که در MRI یا x-RAY شواهدی مبنی بر آسیب بافتی دیده میشود اما فرد احساس درد ندارد. مطالعات مختلف بر روی بیمارانی که علائم خاص یا درد درآنها وجود ندارد نشان داده است که 30-80 % آنان دیسک بیرون زده BULDGING DISCK)) حدود 34% پارگی روتاتور کاف( Rotator cuff tearing) و 30 % آسیب منیسک (Meniscus degeneration) دارند.
در اینباره داستان یک سرباز قابل توجه است که از بدنش x-ray گرفت و پزشکان متوجه وجود گلوله ای شدند که در گردنش جا خوش کرده است درحالی که این سرباز هیچ دردی احساس نمیکرد ! انگار مغزش اینگونه تصمیم گرفته است که این گلوله خیلی هم خطرناک نیست ، ضرورتی ندارد که درد ایجاد کنم.
نتیجه برآمده ازین تحقیقات مشخصا اینست که درد احساسی است که توسط مغز تولید میشود و ربطی به گیرنده ها و مسیرهای عصبی بدن ندارد. چنین درک جدیدی منجر به ارائه مدل دو طرفه درد شد. بدین صورت که مغز تحریکات را دریافت میکند و تصمیم میگیرد که کدام یک اهمیت و ارزش پاسخ را دارد. در این مدل مغز به عنوان یک نورو ماتریکس (شبکه ای از اعصاب ) با چندین ورودی و خروجی در نظر گرفته میشود. ورودی های مغز فقط حواس پنجگانه نیستند بلکه گیرنده هایی هم به اسم پروپریوسپشن در مفاصل وجود دارند که اطلاعاتی در مورد موقعیت شما در فضا را به مغز گزارش میدهند. همچنین افکار و احساسات نیز نوعی ورودی برای مغز گزارش میدهند. مغز ما تمام این اطلاعات را دریافت می کند و پس از آناالیز مشخص می کند که آیا محیط امن است یا نه.
وقتی شما چیزی را لمس می کنید پیام حسی از بافت به نخاع و سپس به قسمت مشخصی از مغز (معمولا قشر حسی) وارد میشود. اگر پیام خطرناک باشد در پروسه ای به اسم nociception ترجمه می شود. در چنین شرایطی مغز تصمیاتی می گیرد که به نام خروجی مغزی می شناسیم و سه دسته اصلی را شامل میشود :
!) درد ( شما آسیب دیده اید)
2) حرکت (شما تصمیم میگیرید که حرکت کنید)
3)گزارش استرس ( شما احساس دلهره میکنید)
مغز با بررسی شرایط تصمیم میگیرد که کدام پاسخ ها برای امنیت شما بهتر است.
مغز ، درد را درست میکند !
با یافته های جدید درباره نقش مغز ، تجربه درد تبدیل به موضوعی پیچیده می شود که توسط افکارمان ، احساساتمان ، عقایدمان ، خاطراتمان ، سطح استرس مان ، حواس پنجگانه مان ، اطلاعاتی که از بینایی دریافت میکنیم و غیره شکل میگیرند.
بسیاری از مردم به دلایلی از جمله سطح استرس بالا ، سلامت روان ضعیف ، کمبود خواب ، و دیگر مسائل درد میکشند. اما لیست کردن این موارد به تنهایی کافی نیست. باید بیاموزیم که این موارد چگونه بر احساس درد ما اثر می گذارند و مهمتر از آن چگونه اثر این فاکتور ها را کم کنیم.
به طور خلاصه ، مغز ما 100% دردی که تجربه میکنید را تولید میکند. اما این جمله گاهی بد فهمیده میشود. انگار که میگوییم همه این احساسات در مغز ماست و چیزی جز توهمی غیرواقعی نیست. اما با اینکه درد توسط مغز تولید میشود چیزی ساختگی و توهمی نیست و تجربه ای خاص آن فرد و کاملا واقعیست. برای درک بهتر این موضوع باید به این پرسش پاسخ دهیم که واقعا احساس درد چگونه کار میکند. در بخش بعد بیشتر به این موضوع میپردازیم.